English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 259 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
relieve U تخفیف دادن
relieves U تخفیف دادن
relieving U تخفیف دادن
remit U تخفیف دادن
remits U تخفیف دادن
remitted U تخفیف دادن
remitting U تخفیف دادن
commute U تخفیف دادن
commuted U تخفیف دادن
commutes U تخفیف دادن
commuting U تخفیف دادن
assuage U تخفیف دادن
assuaged U تخفیف دادن
assuages U تخفیف دادن
assuaging U تخفیف دادن
abate U تخفیف دادن
abated U تخفیف دادن
abates U تخفیف دادن
abating U تخفیف دادن
discount U تخفیف دادن
discounted U تخفیف دادن
discounting U تخفیف دادن
discounts U تخفیف دادن
bate U تخفیف دادن
commmute U تخفیف دادن
derogate U تخفیف دادن
extenuate U تخفیف دادن
extenuatextent U تخفیف دادن
give a reduction U تخفیف دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reduce U استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
reduces U استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
reducing U استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
slaughter U تخفیف زیاد دادن
slaughtered U تخفیف زیاد دادن
slaughters U تخفیف زیاد دادن
mitigate U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
slash U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slash U تخفیف زیاد دادن
slashed U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed U تخفیف زیاد دادن
slashes U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes U تخفیف زیاد دادن
alight U راحت کردن تخفیف دادن
alighted U راحت کردن تخفیف دادن
alighting U راحت کردن تخفیف دادن
alights U راحت کردن تخفیف دادن
berate U تخفیف درجه دادن
berated U تخفیف درجه دادن
berates U تخفیف درجه دادن
berating U تخفیف درجه دادن
lower U : پایین اوردن تخفیف دادن
lowered U : پایین اوردن تخفیف دادن
lowering U : پایین اوردن تخفیف دادن
lowers U : پایین اوردن تخفیف دادن
extenuate U تخفیف دادن کاستن از
pull down U پایین اوردن تخفیف دادن
Other Matches
damping U تخفیف
volume discount U تخفیف
discounting U تخفیف
attenuation U تخفیف
reductions U تخفیف
abatement U تخفیف
alleviation U تخفیف
relaxation U تخفیف
assuagement U تخفیف
reduction U تخفیف
slakes U تخفیف
slaked U تخفیف
slake U تخفیف
discounts U تخفیف
concession U تخفیف
allayment U تخفیف
commissioning U تخفیف
discounted U تخفیف
discount U تخفیف
rebates U تخفیف
clemency U تخفیف
rebate U تخفیف
mitigation U تخفیف
refraction U تخفیف
commission U تخفیف
commissions U تخفیف
allowances U تخفیف مقرری
extenuating U تخفیف دهنده
alleviator U تخفیف دهنده
allowance U تخفیف مقرری
discount rate U نرخ تخفیف
discountable U تخفیف بردار
bank discount U تخفیف بانکی
quantity discount U تخفیف کلی
loyalty discount U تخفیف وفاداری
quantity discount U میزان تخفیف
quantity discount U مقدار تخفیف
quantity allowance U تخفیف کلی
slashing U تخفیف زیاد
progressive rebate U تخفیف تصاعدی
cash discount U تخفیف نقدی
relaxes U تخفیف یافتن
cut U تخفیف بریدگی
commutability U تخفیف پذیری
commutation U تخفیف جرم
commutation U تخفیف مجازات
relaxing U تخفیف یافتن
unmitigated U تخفیف نیافته
commutation ticket U بلیط با تخفیف
commutative U تخفیف دار
slashes U تخفیف زیاددادن
money off offer U فروش با تخفیف
cuts U تخفیف بریدگی
mitigation of punishment U تخفیف مجازات
slashed U تخفیف زیاددادن
mitigable U تخفیف دادنی
relax U تخفیف یافتن
extenuative U تخفیف دهنده
volume discont U تخفیف خریدعمده
volume discont U تخفیف مقداری
rebate U تخفیف کاهش
relaxation of penultis U تخفیف جرایم
abatable U قابل تخفیف
trade discount U تخفیف تجاری
scant U تخفیف یافتن
rebates U تخفیف کاهش
discount rate U میزان تخفیف
trade discount U تخفیف صنفی
remissive U تخفیف دهنده
slash U تخفیف زیاددادن
incommutability U تخفیف ناپذیری
immitigable U تخفیف ناپذیر
extenuatory U تخفیف امیز
remission U گذشت تخفیف
rate of discount U نرخ تخفیف
incommutable U تخفیف ناپذیر
incommutably U یا تخفیف داد
subsidence U تخفیف درد وغیره
unbated U تخفیف داده نشده
quantity discount U تخفیف عمده فروشی
quantity rebate U تخفیف عمده فروشی
he would not bade a biner U یک دینارهم تخفیف نمیدهد
immitigably U بطور تخفیف ناپذیر
loyalty discount U تخفیف مشتریان دائم
freight rebate U تخفیف هزینه حمل
loyalty rebate U تخفیف مشتریان دائم
slasher U تخفیف فاحش دهنده
discount of goods U تخفیف روی کالا
synergy U پدیده تشدید یا تخفیف اثر
shifting pedal U وسیله تخفیف وتضعیف چیزی
mitigative U سبک سازنده تخفیف دهنده
allowance U تخفیف وزن بار اسب
profit cannibalism U افراط در تخفیف و ارزان فروشی
allowances U تخفیف وزن بار اسب
lessen U کمتر شدن تخفیف یافتن
cynergy U پدیده تشدید یا تخفیف اثر
lessened U کمتر شدن تخفیف یافتن
lessening U کمتر شدن تخفیف یافتن
lessens U کمتر شدن تخفیف یافتن
loyalty rebate U تخفیف وفاداری به یک کالا یاشرکت خاص
analgesia U بی حسی نسبت بدرد تخفیف درد
remittent U تخفیف یابنده موقتا تسکین دهنده
commuting U مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commuted U مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commute U مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commutes U مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
trade discount U تخفیف عمده از طرف تولیدکننده به خریدار
paregoric U تخفیف دهنده درد تنتور مسکن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
cash discount U تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
currency depreciation race U تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
tax deduction U تخفیف مالیاتی مخارجی که معافیت مالیاتی دارند
reduced price U بهای کاسته بهای تخفیف دار
provcation U در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
speaking with prosecutor U در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
garnishing U زینت دادن لعاب دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
directed U دستور دادن دستورالعمل دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
pronounces U حکم دادن فتوی دادن
promotes U ترفیع دادن ترویج دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
promoting U ترفیع دادن درجه دادن
promoting U ترفیع دادن ترویج دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
circulates U انتشار دادن رواج دادن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com